بودم؛ در خود مشهد، مرحوم آقای میلانی جزو مراجع و در حد مراجع بود؛ لیکن مشهد، یک شهر درجهی اول دنیای اسلام بود - شهر بزرگ و حوزهی علمیهی بزرگ - نمیشد از کسی به خاطر اقامت در مشهد، تمجید کنیم. اما دو نفر، همیشه چشم بنده را به خودشان جلب میکردند؛ یکی آقای آخوند، یکی هم مرحوم آقا شیخ محمد بود. آقا شیخ محمد هم همین جور بود؛ او هم یک ملای درجهی یک بود که در بروجرد ساکن شده بود. آقای آخوند هم یک ملای درجهی یک بود که در همدان ساکن شده بود. این به نظر من خیلی مهم است، کار خیلی بزرگی است. البته مرحوم آقای خوانساری از لحاظ دوره، مقداری مقدم بر آقای آخوند بودند؛ لیکن معلوم نبود از لحاظ علمی و تبحر، نسبت به آخوند، ترجیح داشته باشند. انسان خودش را این جور ندیده بگیرد، هضم نفس بکند و از ریاست و مرجعیت و این چیزها صرف نظر بکند ! حتی شنیدم ایشان رساله هم ننوشته بودند؛ در حالی که مردم همدان، مقلد ایشان بودند ! آقای جلالی همدانی، گاهی از آقای آخوند صحبت میکردند، میگفتند بین مرحوم آقای بروجردی و مرحوم آخوند، مشکلی پیدا شد؛ مردم همدان به آقای بروجردی - به آن عظمت - پیغام دادند که شما آقای آخوند را به ما معرفی کردید، اگر شما ایشان را نمیشناسید، ما هم شما را نمیشناسیم ! ببینید، مردم به ملایی این چنین ارادت دارند، مخلص او هستند و رساله نمیدهد ! ایشان منبر میرود، ولی روضه نمیخواند ! اینها خیلی مهم است. من میخواهم از این نقطه استفاده کنم که ای کاش ما سیرهی عملی بزرگانی مثل آقای آخوند را ببینیم، تا امروز هم جریان پیدا کند، بزرگانی