بیانات سال 77


داستان مفصّلی است. لیکن سرجمع همه این حرفها، با وجود همه این تفاسیر گوناگونی که وجود دارد، دیدگاه اسلامی، یک دیدگاه راقی است.

آنها برای این‌که برای « آزادی » فلسفه‌ای ارائه دهند، دچار مشکلند. فلسفه آزادی چیست ؟ چرا باید بشر آزاد باشد ؟ لازم است استدلال و ریشه فلسفی داشته باشد. حرفهای گوناگونی زده شده است: فایده، خیرجمعی، لذّت جمعی، لذّت فردی و حدّاکثر حقّی از حقوق مدنی. همه اینها هم قابل خدشه است؛ خود آنها هم خدشه کرده‌اند.

اگر به نوشتجاتی که در زمینه مقوله لیبرالیسم در همین سالهای اخیر منتشر شده، نگاه کنید، خواهید دید که چقدر حرفهای وقتگیر و بیثمر و بی‌فایده و شبیه مباحثات دوران قرون وسطی را در مقوله آزادی گفته‌اند. این یکی حرفی زده است، آن یکی جواب داده است؛ دوباره جواب او را پاسخ داده است ! واقعاً برای روشنفکران جهان سوم، بد سرگرمیای نیست ! یکی طرفدار این نظریه بشود، یکی طرفدار آن نظریه بشود؛ یکی استدلال این را قبول کند، یکی حاشیه‌ای به استدلال آن بزند؛ یکی نظریه را به نام خودش به دیگری بدهد.

حداکثر این است که منشأ و فلسفه آزادی، یک حقّ انسانی است. اسلام، بالاتر از این گفته است. اسلام - همان طور که در آن حدیث ملاحظه کردید - آزادی را امر فطری انسان میداند. بله؛ یک حقّ است، اما حقّی برتر از سایر حقوق؛ مثل حقِ‌ّ حیات، حقِ‌ّ زندگی کردن. همچنان که حقِ‌ّ زندگی کردن را نمیشود در ردیف حقِ‌ّ مسکن و حقِ‌ّ انتخاب و ... گذاشت

«11»