در تفکّر اسلامی، اینگونه نیست. مبارزه برای آزادی، یک تکلیف است؛ چون مبارزه برای یک امر الهی است. همچنان که اگر شما میبینید جان کسی را میخواهند سلب کنند، موظّفید بروید به او کمک کنید. یک وظیفه دینی است که اگر نکردید گناه کردهاید. در زمینه آزادی هم همینطور است؛ باید بروید، یک تکلیف است. بر این تفاوت اساسی، باز تفاوتهای دیگری مترتّب میشود. یکی این است که در لیبرالیسم غربی چون حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است، لذا « آزادی » نامحدود است. چرا ؟ چون شما که به یک سلسله ارزشهای اخلاقی معتقدید، حق ندارید کسی را که به این ارزشها تعرّض میکند، ملامت کنید؛ چون او ممکن است به این ارزشها معتقد نباشد. بنابراین هیچ حدی برای آزادی وجود ندارد؛ یعنی از لحاظ معنوی و اخلاقی، هیچ حدّی وجود ندارد. منطقاً « آزادی » نامحدود است. چرا ؟ چون حقیقت ثابتی وجود ندارد؛ چون به نظر آنها، حقیقت و ارزشهای اخلاقی نسبی است. « آزادی » در اسلام اینگونه نیست. در اسلام، ارزشهای مسلّم و ثابتی وجود دارد؛ حقیقتی وجود دارد. حرکت در سمت آن حقیقت است که ارزش و ارزشآفرین و کمال است. بنابراین، « آزادی » با این ارزشها محدود میشود. اینکه این ارزشها را چگونه باید فهمید و به دست آورد، مقوله دیگری است. ممکن است کسانی راههای غلطی را در فهم این ارزشها بروند؛ ممکن است کسانی راههای درستی را بروند. آن خارج از این بحث است. بههرحال « آزادی » محدود به حقیقت و محدود به ارزشهاست.