همین « آزادی اجتماعی » که اینقدر در اسلام ارزش دارد، اگر در خدمت ضایع کردن فرآوردههای ارزشمند معنوی یا مادّی یک ملت به کار گرفته شود، مضرّ است؛ درست مثل حیات خود یک انسان. « ﴿من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعاً ﴾ ».[1] در منطق قرآن، کشتن یک انسان، مثل کشتن همه انسانیّت است. این مفهوم خیلی عجیبی است. کسی که دست به قتل یک انسان دراز میکند، مثل این است که همه انسانیت را کشته است؛ چون تعرض به حریم انسانیت است. لیکن استثناء آن این است: « بغیر نفس او فساد فی الارض »؛ مگر اینکه آن کسی که مورد این تعرّض قرار میگیرد، خودش به جان کسی تعرّض نموده، یا فسادی ایجاد کرده باشد. ببینید؛ ارزشها و حقایق ثابت و مسلّم، این آزادی را محدود میکند؛ همچنان که حقِّ حیات را محدود میکند. تفاوت دیگر این است که در غرب، حدّ آزادی را منافع مادّی تشکیل میدهد. ابتدا برای آزادیهای اجتماعی و فردی، محدودیتهایی را معیّن کردند؛ این یکی از آنهاست. آن وقتی که منافع مادّی به خطر بیفتد، آزادی را محدود میکنند. منافع مادّی، مثل عظمت این کشورها و سلطه علمی این کشورها. تعلیم و تربیت، یکی از مقولاتی است که آزادی در آن، جزو مسلّمترین حقوق انسانهاست. انسانها حق دارند یاد بگیرند؛ اما همین « آزادی » در دانشگاههای بزرگ دنیای غربی محدود میشود ! دانش و فنآوری والا - به قول خودشان HIGH TEC - قابل انتقال نیست ! انتقال