اینها کسانی بودند که کارهای بدی که بعداً اگر فرصت شد، عرض میکنم - انجام دادند و فصل مهمی از قرآن، مربوط به اینها، دربارهی شرح حال و خباثتهای اینهاست. دستهی دوم، کسانی هستند که جزو مؤمنین بودند و اولِ کار مطلقاً هیچ نشانهیی از نفاق در آنها وجود نداشت؛ لیکن بمرور دچار عوارضی شدند. این عوارض، کار دست آنها داد. درست مثل این است که جسم سالمی، یک زخم کوچک بهوجود میآید، بعد بیمراقبتی میکنند، این زخم کوچک - در انگشت او، در پای او، در بدن او - چرک میکند؛ بیاعتنایی میکنند، این چرک زیاد میشود؛ بیاعتنایی میکنند، تبدیل میشود به این که باید این انگشت را ببرند؛ بیاعتنایی میکنند، بتدریج بالاتر میآید، دست را میگیرد و پیش میرود. همه چیز از خراش کوچکی شروع شد. در جامعهی اسلامی زمان پیغمبر، این حادثه پیش آمد اینها ربطی به آن منافقین دستهی اول ندارند؛ آنچه در اینها پدید آمد - از لحاظ حقیقت - غیر از آن چیزی نیست که در آن منافقین صدر اول پدید آمد. آنها هم به همان بلیه دچار شدند، اینها هم به همان بلیه؛ اما آنها از اول جبههی دشمنی با اسلام گرفتند. این دستهی دوم کسانی هستند که با پیغمبر، با حرکت اسلامی و با آن انقلاب عظیم، هیچ دشمنی نداشتند، دوست هم بودند؛ احیاناً در جنگهایی هم شرکت کردند، در حوادث بزرگی هم بودند، اما یک جا خراش کوچکی پیش آمد، آن را علاج نکردند. خدای متعال در آن آیهی شریفه به آنها گفت: صدقه بدهید، یا انفاق کنید، یا چه بکنید؛ آنها سوگند خوردند که این کار را خواهند کرد و