زمان مروان و عبدالملک و حجّاجبنیوسفثقفی و یوسفبنعمرثقفی رسید، که یکی از میوههای آن حکومت است. یعنی این حکومتهایی که تاریخ از ذکر جرائمشان به خود میلرزد - مثل حکومت حجّاج - همان حکومتهایی هستند که معاویه بنیانگذاری کرد و بر سر چنین چیزی با امیرالمؤمنین جنگید. از اوّل معلوم بود که آنها چه چیزی را دنبال میکنند و میخواهند؛ یعنی یک حکومت دنیایی محض، با محور قراردادن خودپرستیها و خودیها؛ همان چیزهایی که در حکومت بنیامیّه همه مشاهده کردند. البته بنده در اینجا هیچ بحث عقیدتی و کلامی ندارم. این چیزهایی که عرض میکنم، متن تاریخ است. تاریخ شیعه هم نیست؛ اینها تاریخ « ابن اثیر » و تاریخ « ابن قتیبه » و امثال اینهاست که من متنهایش را دارم و یادداشت شده و محفوظ هم هست. اینها حرفهایی است که جزو مسلّمات است؛ بحث اختلافات فکری شیعه و سنّی نیست. جبهه دومی که با امیرالمؤمنین جنگید. جبههی ناکثین بود. ناکثین، یعنی شکنندگان و در این جا یعنی شکنندگان بیعت. اینها اوّل با امیرالمؤمنین بیعت کردند، ولی بعد بیعت را شکستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اوّل، خودی بودند؛ منتها خودیهایی که حکومت علی بن ابی طالب را تا آن جایی قبول داشتند که برای آنها سهم قابل قبولی در آن حکومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت شود، به آنها مسؤولیت داده شود، به آنها حکومت داده شود، به اموالی که در اختیارشان هست - ثروتهای باد آورده - تعرّضی نشود؛ نگویند از کجا آوردهاید ! در سال گذشته در همین ایام، من در یکی از خطبههای نماز