بیانات سال 77


بودند. در جنگ نهروان ضربه قاطعی به اینها زد؛ منتها اینها در جامعه بودند، که بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهی شد.

من در سال گذشته عرض کردم که در شناخت خوارج اشتباه نشود. بعضی خوارج را به خشکِ مقدّسها تشبیه میکنند؛ نه. بحث سرِ « خشکِ مقدّس » و « مقدّس‌مآب » نیست. مقدس مآب که در کناری نشسته است و برای خودش نماز و دعا میخواند. این‌که معنای خوارج نیست. خوارج آن عنصری است که شورش طلبی میکند؛ بحران ایجاد میکند، وارد میدان میشود، بحث جنگ با علی دارد و با علی میجنگد؛ منتها مبنای کار غلط است؛ جنگ غلط است؛ ابزار غلط است؛ هدف باطل است. این سه گروه بودند که امیرالمؤمنین با اینها مواجه بود.

تفاوت عمده امیرالمؤمنین در دوران حکومت خود با پیامبر اکرم در دوران حکومت و حیات مبارکش، این بود که در زمان پیامبر، صفوفِ مشخّص وجود داشت: صف ایمان و کفر. منافقین میماندند که دائماً آیات قرآن، افراد را از منافقین که در داخل جامعه بودند بر حذر میداشت؛ انگشت اشاره را به سوی آنها دراز میکرد؛ مؤمنین را در مقابل آنها تقویت میکرد؛ روحیه آنها را تضعیف میکرد؛ یعنی در نظام اسلامی در زمان پیامبر، همه‌چیز آشکار بود. صفوف مشخّص در مقابل هم بودند: یک نفر طرفدار کفر و طاغوت و جاهلیّت بود؛ یک نفر هم طرفدار ایمان و اسلام و توحید و معنویت. البته آن جا هم همه‌گونه مردمی بودند - آن زمان هم همه‌گونه آدمی بود - لیکن صفوف مشخّص بود. در زمان امیرالمؤمنین، اشکال کار این بود که صفوف، مشخّص نبود؛ به‌خاطر این که همان گروه دوم - یعنی

«11»