بیانات سال 77


در این مملکت بکنند به وسیله او کردند. آن ضربه‌ای را که میخواستند به دین، به روحانیت، به سنّتهای قدیمی و ملی این کشور و به پایه‌های دینی و اعتقادی این کشور بزنند، به وسیله او زدند. چون آدم بیباک و گستاخی بود، به درد آنها میخورد ! انگلیسیها مدّتها - از قبل از مشروطیت - دنبال وسیله نفوذی در این کشور میگشتند؛ اما نمیشد. بیشتر هم علما مانع نفوذ بودند. این آدم، آدمی بود که میدانستند در برخورد با علما، گستاخ و بیباک است. او را بر سرِ کار آوردند و هر کار خواستند، به وسیله او انجام دادند ! بعد هم چون دیدند که از لحاظ سیاسی به سمتِ دیگری گرایش پیدا میکند، او را برداشتند و پسرش را جایش گذاشتند !

برای یک ملت - برای ملت ایران - هیچ ننگی بالاتر از این نیست که حکام، فرمانروایان، سیاستمداران و سررشته‌داران امور کشور را دولت انگلیس به وسیله سفارتخانه خود بیاورد و ببرد ! کدام ننگ برای یک ملت، از این بالاتر است !؟ خاطراتی را که از عناصر دوران پهلوی نوشته‌اند، بخوانید ! بعد از آن‌که در سال ۱۳۲۰ رضاخان را بردند، پسر او محمدرضا تا چند روز نمیدانست که آیا پادشاه خواهد بود یا نه ! کسی را به سفارت انگلیس فرستاد، آنها گفتند که بله، عیبی ندارد، پادشاه باشد، به شرطی که فلان کار را نکند و فلان کار را بکند ! خوشحال شد. اینها حقایق این کشور است.

پنجاه سال حکومت ایران که حکومت دیکتاتوری، سلطنتی، طاغوتی، فاسد و آن چنانی بود، به وسیله دو نفری انجام گرفت که آنها را بیگانگان بر سرِ کار آوردند و مردم هیچ نقشی نداشتند. قبل از آن هم که حکومت

«9»