بیانات سال 77


خدمتکاران و مباشرین - همه نوع انسانی - هستند. وقتی جوانی که خود از شخصیتی هم برخوردار است - عاقل است، آگاه است، نجیب و پاکیزه است و در نهایت زیبایی است - به یک صورت سوگلىِ مرد خانه و به یک صورت هم موردِ نظر زن خانه است، همه‌ی اجزای این خانه از او فرمان میبرند و برایش احترام قائلند ! ناگهان این جوان، در معرض یک امتحان قرار میگیرد؛ در آن امتحانی که همه شنیده‌اید و میدانید - وسوسه‌ی بانوی آن خانه - و این جوان، سربلند بیرون می‌آید. غلبه بر شهوت جنسی، بخش کوچکترِ مسأله است. ببینید؛ فرهنگ قرآنی این است. این هنوز مرحله‌ی پایینتر آن است. این‌که من راجع به آلودگیهای فرهنگ غرب، تکرار میکنم، به‌خاطر این است که در مقام مقایسه - هر کجا مقایسه کرده باشد - در مقابل نور و ظلمت و پاکی و پلیدی قرار میگیرد.

داستانِ معروف « استاندال » - نویسنده‌ی معروف فرانسوی که کتابش هم « سرخ و سیاه » است - از داستانهایی است که صد سال است به همه‌ی زبانها ترجمه شده؛ سالها پیش هم به فارسی ترجمه شده است. جوانی با خصوصیات حضرت یوسف وارد خانه‌ای میشود؛ البته خانه هم نسبتاً اشرافی است، نه مثل خانه‌ی عزیز مصر. این جوان هم مثل یوسف نیست. عیناً همین حادثه اتفاق میافتد؛ یعنی بانوی خانه، عاشق این پسر جوان میشود. ماجراهای بین این زن و این جوان، مظهر پلیدی است؛ پلیدی جنسی، خیانت، دنائت، بدقولی، پیمان شکنی، شهوت‌رانی و غرق شدن در هوسها ! استاندال یکی از شاهکارهای قصّه‌نویسی فرهنگ غرب است ! آقای استاندال - نویسنده‌ی این کتاب - به خاطر همین کتاب، جزو

«5»