نیست. مسؤولان دستگاه قضایی، حجّت قضایی دارند؛ مقرّرات دارند و مشخّص است که چه کار میکنند. آنها خوب میدانند که دادگاه انتظامی قضات با کسی رودربایستی ندارد. از هر قاضیای که به دادگاه انتظامی قضات شکایت شود و جرمش ثابت گردد، دادگاه انتظامی قضات او را منفصل میکند؛ گاهی او را زندانی و محکوم میکند. بنابراین، قضات از این دادگاه خیلی حساب میبرند. دادگاه روحانیت هم که شما اشاره کردید، یکی از حسنات امام است و خلاف قانون نیست؛ قانون اساسی آن را نفی نکرده است. من در اینجا فلسفهی دادگاه ویژهی روحانیت را برای شما بگویم. ببینید؛ در نظامی که مسؤولان بلندپایهی کشور میتوانند روحانی باشند - مثل رئیس جمهور - یا باید روحانی باشند - مثل رئیس قوّهی قضایّیه ( رئیس قوّهی قضاییّه شرایطی دارد که در غیرروحانیون نیست؛ باید مجتهد باشد )- یا نمایندگان مجلس که میتوانند روحانی باشند، میتوانند غیرروحانی باشند؛ یعنی روحانیون برای اینکه در داخل تشکیلات نظام بیایند و نفوذ قانونی پیدا کنند، میدان دارند؛ از طرف دیگر، روحانیون نفوذ مردمی دارند، مسجد دارند، محراب دارند، دست و پا دارند؛ در چنین نظامی، دادگاههای معمولی قادر نیستند روحانی را درست و بجا و کماهوحَقّه محاکمه کنند. مثلاً اگر یک روحانی سرشناس خطایی را مرتکب شود، کدام دادگاهی است که جرأت کند سراغ او برود ؟ کدام مأموری است که جرأت کند سراغ او برود ؟ کدام بازجویی است که بتواند از او بازجویی کند ؟ البته ممکن است کسانی شجاع باشند و بگویند نخیر، ما این کار را