نمیشود. یک رئیس جمهور با وظایف تعریف شدهای داریم که رئیس قوّهی مجریه است؛ یک نخستوزیر هم با وظایف تعریف شدهای داریم که رئیس هیأت دولت است و اینها کارهایشان در هم متداخل بود. واقعاً چون من خودم رئیس جمهور بودم، میدیدم چنین چیزی نمیشود و امکان ندارد؛ لذا گفتیم باید فکری کرد. مدّتها بررسی شد، کار شد، بحث شد، بالاخره به این شکل درآمد که یقیناً بهتر است. بنده هیچ اعتقادی به شورایی بودن مدیریّت اجرایی - که اساساً مدیریت هم بیشتر ناظر به مدیریّت اجرایی است - ندارم؛ تجربههای ما بهکلّی این را رد میکند. مدیریّت میتواند متّکی به یک شورای مصلحتاندیش، قانونگذار و مقرّارتگذار باشد؛ اشکالی ندارد. این شوراهای مورد نظر ما از این قبیل شوراهاست. اینها اصلاً مدیریّت اجرایی نیست. اما در مورد دانشگاه. البته دانشجویان یقیناً خواستههایی دارند که برای منتقل کردن این خواستهها به مدیران، بایستی آنها را مطرح کنند؛ در این زمینه مشورت نمایند و خودشان تصمیم بگیرند؛ اما اینکه دانشگاه بهوسیلهی دانشجو اداره شود، نه، من هیچ اعتقادی ندارم. تا الان هم من چنین ایدهای را به صورت منطقی نشنیدهام که کسی مطرح کند که دانشجو بیاید دانشگاه را اداره کند؛ نه. دانشجو میهمان دانشگاه است؛ اصلاً مدیر دانشگاه نیست. دانشگاه یک مدیر لازم دارد؛ تشکیلاتی لازم دارد؛ طرّاحانی لازم دارد که بلاشک باید مصالح دانشجو را در نظر بگیرند؛ چون اساساً فلسفهی وجود دانشگاه، دانشجوست. اگر دانشجویی نداشتیم، دانشگاهی نمیخواستیم؛ چیز دیگری درست میکردیم. پس مصالح او،