بیانات سال 1377


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

برادران و خواهران عزیز ! خیلی خوش‌آمدید؛ ان‌شاءالله موفق باشید. این دو، سه ماه - از آن دیدار تا این دیدار - خیلی زود طی شد و مثل همه‌ی بخشهای دیگر عمر، این مدّت هم با سرعت گذشت. امشب هم بحمدالله باز توفیق پیدا کردیم که با شماها بنشینیم و گفتگو کنیم.

* به‌نام خداوند آگاه به درونها. به تمام مردم و حاکمان دیگر کشورها که مضمون حرفهای مرا دریافت میکنند، میگویم که بدانند در هیچ کجای این عالم خاکی مملکتی پیدا نمیشود که مردم آن به این راحتی و صمیمیت با رهبر و رئیس جمهور و مسؤولان رده بالای خود، بیواسطه بنشینند و صحبت کنند؛ بدانند که این از برکت درسهای قرآن است که در نظام جمهوری اسلامی جاری است.

بی‌پرده به دیباچه‌ی سخن میپردازم که در این مجال کوتاه نمیتوانم باعث شادی و خوشحالی شما باشم؛ اما میخواهم که پدرانه با شنیدن حرفهایم، آبی بر آتش درونم باشید. سخن از کجا شروع کنم که لرزه‌ای کافی است تا حرفها همچون گدازه از آتشفشانِ در حالِ فوران دلم بیرون بریزد ؟ و حتماً میدانید که آتشفشان خرابی به همراه دارد. آخر میدانید، وقتی سنگ صبوری پیدا نشد، اوضاع از این بهتر نمیشود و حال که سنگ

«1»