این کودتاهایی که به اسم انقلاب، در افریقا و امریکای لاتین انجام گرفت، واقعاً خیلی انقلاب بداند؛ والا من بعضی از اینجاهایی که انقلاب کردند - کشورهای افریقایی و غیرافریقایی، موزامبیک، زیمبابوه، یا آنچه در هند اتفاق افتاد - دیدهام؛ اگر بشود اسم آنها را انقلاب گذاشت ! ما اینها را از نزدیک مشاهده کردیم؛ هیچ کدام آن چنان خصوصیتی را ندارند که اصلاً بشود آنها را با انقلاب ما مقایسه کرد. اما این سه انقلاب، تا حدودی قابل مقایسهاند. البته به نظر من مقایسهی اینها هم یک کار بسیار شیرین علمی است؛ چقدر خوب است که کسانی هم این کار را بکنند ! هم علمی، به معنای جامعهشناسی است، هم علمی، به معنای تاریخی است. بیست سال از انقلاب ما گذشته است؛ شما بیست سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه را، بیست سال بعد از انقلاب اکتبر، یا بیست سال بعد از انقلاب الجزایر را در نظر بگیرید. شما بیست سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه - حدود سال ۱۸۰۹ - را نگاه کنید، چیزی که از فرانسهی دوران لوئی شانزدهم تغییر پیدا کرده، شخص پادشاه است ! در سال ۱۸۰۹، پادشاهی بهنام ناپلئون بناپارت بر سر کار است؛ یک امپراطور، تاجگذاری کرده و به معنای واقعی کلمه، پادشاهی میکند ! آرای مردم و آزادی به آن معنایی که انقلاب کبیر فرانسه برایش تلاش کرد - در زندگی و در حکومت مطلقهی ناپلئون، یک ذرّه وجود ندارد ! بله، تفاوت دیگرش آن است که لوئی شانزدهم، پادشاه کم عرضهیی بود، در حالی که بناپارت، پادشاهی با عرضه و قوی بود.