که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلّی یک امر هیجانی است. کارهای هنری هم هیجانانگیز است؛ اما اینها آن چیزهایی است که هیجانشان آشکار است. هیجان، فقط مخصوص این منطقهها نیست. اگر جوان بتواند منطقه مورد علاقه خودش را - هرچه که هست - پیدا کند، بهراحتی میتواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلاً آن هنگامی که من جوان بودم و لباس طلبگی تنم بود، محدودیتهای لباس و محدودیتهای محیط وجود داشت؛ اما درعینحال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم میشد. چگونه ؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این برای شما خیلی سخت باشد. جلسه شعری بود که چهار، پنج نفر دوستی که به شعر علاقهمند بودند، دو ساعت، سه ساعت مینشستند و راجع به شعر حرف میزدند و شعر میخواندند. این برای کسی که به این مقوله علاقهمند است، روحیه هیجانش را به همان اندازه ارضاء میکند که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقهمند به فوتبال در حین تماشای فوتبال. بنابراین، میدانها محدود نیستند. مثال دیگر، مربوط به همان دانشجوی مهندسی است که شما مثال زدید. شما میگویید او درس میخواند و هیجان ندارد. آدم وقتی اسم درس را میآورد، فکر میکند درس که هیجانی ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد؛ اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهّز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد - مثل اینکه الان معمول شده که جوانان در دورهای از تحصیل مهندسی میروند با کارخانجات ارتباط برقرار