کردهای !؟ ولید در جوابش برگشت گفت: « لاتجز عنّ ابااسحق »؛ ناراحت نشو « سعدبن ابی وقّاص »، « کل ذلک لم یکن »؛ نه ما زیرک شدهایم، نه تو احمق شدهای؛ « وانّما هوالملک »؛ مسأله، مسأله پادشاهی است ! - تبدیل حکومت الهی، خلافت و ولایت به پادشاهی، خودش داستان عجیبی است - « یتغدّاه قوم و یتعشاه اخرون »؛ یکی امروز متعلّق به اوست، یکی فردا متعلّق به اوست؛ دست به دست میگردد. « سعدبنابیوقّاص »، بالأخره صحابی پیامبر بود. این حرف برای او خیلی گوشخراش بود که مسأله، پادشاهی است. « فقال سعد: اراکم جعلتموها ملکاً »؛ گفت: میبینیم که شما قضیه خلافت را به پادشاهی تبدیل کردهاید ! یک وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: « أملک انا ام خلیفه ؟»؛[1] به نظر تو، من پادشاهم یا خلیفه ؟ سلمان، شخص بزرگ و بسیار معتبری بود؛ از صحابه عالیمقام بود؛ نظر و قضاوت او خیلی مهم بود. لذا عمر در زمان خلافت، به او این حرف را گفت. « قال له سلمان »، سلمان در جواب گفت: « ان انت جبیت من ارض المسلمین درهماً او اقلّ او اکثر »