بیانات سال 77


هم ابوموسی را عزل کرد. اما ابوموسی یکی از اصحاب پیامبر و یکی از خواص و یکی از بزرگان است؛ این وضع اوست !

مثال سوم: « سعدبن ابی‌وقّاص » حاکم کوفه شد. او از بیت‌المال قرض کرد. در آن وقت، بیت‌المال دست حاکم نبود. یک نفر را برای حکومت و اداره امور مردم میگذاشتند، یک نفر را هم رئیس دارایی میگذاشتند که او مستقیم به خودِ خلیفه جواب میداد. در کوفه، حاکم « سعدبن ابی‌وقّاص » بود؛ رئیس بیت‌المال، « عبداللَّه‌بن مسعود » که از صحابه خیلی بزرگ و عالی مقام محسوب میشد. او از بیت‌المال مقداری قرض کرد - حالا چند هزار دینار، نمیدانم - بعد هم ادا نکرد و نداد. « عبداللَّه‌بن‌مسعود » آمد مطالبه کرد؛ گفت پول بیت‌المال را بده. « سعدبن ابی‌وقّاص » گفت ندارم. بینشان حرف شد؛ بنا کردند با هم جار و جنجال کردن. جناب « هاشم‌بن عتبةبن‌ابی‌وقّاص » - که از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و مرد خیلی بزرگواری بود - جلو آمد و گفت بد است، شما هر دو از اصحاب پیامبرید، مردم به شما نگاه میکنند. جنجال نکنید؛ بروید قضیه را به گونه‌ای حل کنید. « عبداللَّه مسعود » که دید نشد، بیرون آمد. او به هر حال مرد امینی است. رفت عدّه‌ای از مردم را دید و گفت بروید این اموال را از داخل خانه‌اش بیرون بکشید - معلوم میشود که اموال بوده است - به « سعد » خبر دادند؛ او هم یک عدّه دیگر را فرستاد و گفت بروید و نگذارید. به خاطر این که « سعدبن‌ابی‌وقّاص »، قرض خودش به بیت‌المال را نمیداد، جنجال بزرگی به وجود آمد. حالا « سعدبن ابی‌وقّاص » از اصحاب شوراست؛ در شورای شش نفره، یکی از آنهاست؛

«20»