خلافت و ولایت، نقطه مقابل ملوکیّت است. پادشاهان صفویه هم پادشاه بودند و ما اصلاً نمیتوانیم از آنها دفاع کنیم؛ اما از لحاظ تاریخی، این حرف، حرف غلطی است که ما بگوییم در دوره صفویه، شعر و ادبیّات، تنزّل و انحطاط پیدا کرده است. من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران، در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا، گاهی همین مطالب را میگویند. نخیر؛ دوران صفویه، دوران انحطاط نیست. بعد از حافظ، هیچ غزلسرایی به عظمت صائب نیامده است. بعد از رودکی، هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دویست هزار بیت شعر دارد. البته شاعرِ حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد، مورد نظر است، والّا شاعران جفنگگو هرچه بخواهید، میگویند. هیچ شهری به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است. این چه حرفی است ؟! علی اىّ حال، ارتجاعِ روشنفکری این است؛ یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران؛ برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه سنّتهای اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقّق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد - پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهتگیری ضدّ مذهبی و ضدّ سنّتی - این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است.