بیانات سال 77


بودند که به حزب توده پیوستند؛ اگرچه به شوروی وابسته بودند. آن وقت، خودشان هم اعتراف داشتند؛ همه‌شان هم قبول داشتند که به شوروی وابسته بودند. شورویها در ایجاد و پشتیبانی اینها نقش داشتند و اینها مثل ستون پنجم شورویها در ایران عمل میکردند.

شما به خاطرات « کیانوری » و دیگر رؤسای توده‌ایها که در جمهوری اسلامی گیر افتادند، نگاه کنید ! خاطرات اینها چاپ شده است؛ از پنجاه سال قبل، شصت سال قبل صحبت میکنند. با آن‌که اینها شاید همه حقایق را هم نمیخواستند بگویند، اما کاملاً از گوشه و کنار حرفهایشان مشخّص میشود که آن روز حقیقت حزب توده چه بود. درعین‌حال، باز صادقترین و مخلصترین روشنفکران در همین مجموعه جمع شده بودند. یکی از آنها « جلال آل احمد » بود که من در این بحث، از حرفهای او برای شما نقل خواهم کرد. مرحوم جلال آل احمد، جزو حزب توده بود. « خلیل ملکی » و دیگران، اوّل در حزب توده بودند.

من یادم نیست که این حرف را از خودش شنیدم، یا دوستی برای من نقل میکرد. سال چهل و هفت ایشان به مشهد آمده بود. در جلسه‌ای که با آن مرحوم بودیم، از این حرفها خیلی گذشت. احتمال میدهم خودم شنیده باشم، احتمال هم میدهم کسی از او شنیده بود و برای من نقل میکرد. میگفت: ما در اتاقهای حزب توده، مرتّب از این اتاق به آن اتاق جلو رفتیم - منظورش این بود که مراحل حزبی را طی کردیم و به جایی رسیدیم که دیدیم از پشت دیوار صدا می‌آید ! گفتیم آن‌جا کجاست ؟ گفتند این‌جا مسکو است ! گفتیم ما نیستیم؛ برگشتیم. یعنی به مجرّد

«8»