به نظر من، تشکّلهای دانشجویی نباید از بیرون الگو بگیرند؛ الگو نمیخواهد. این که من میگویم چهل درصد را باید جذب کند، یعنی همین جمعیتهای دانشجویی که الان هستند، اینها باید خوب کار کنند تا بتوانند حداقل چهل درصد دانشجویان را جذب کنند. من عقیدهام این است که آنها کمکاری دارند، والّا اگر کمکاری نداشتند، واقعاً چهل درصد دانشجویان، بلکه بیشتر دانشجویان را جذب میکردند. کمکاری، گاهی کجسلیقگی و گاهی قصور، موجب میشود که این کار انجام نگیرد. اما اینکه حالا چه الگویی مورد نظر است، این الگو را بایستی خودِ دانشجویان پیدا کنند. آیا در نظام اسلامی ما میتوان کسی را حقّ مطلق و کسی یا اندیشهای را باطل مطلق دانست، یا در هر تفکّر و یا در هر فردی، نظرات حق و باطل کم و بیش وجود دارد ؟ من این سؤال را یکی از سؤالات اساسی ذهن خود و بسیاری از دانشجویان میدانم. این مسأله نسبینگری، حرف خوبی نیست. نه اینکه من بخواهم بگویم چه کسی حقّ مطلق است، چه کسی هم باطل مطلق؛ نه، این را به طور طبیعی آدم میداند که هیچ انسانی نیست که در مجموعه تفکّراتش، یک حرف غلط یا یک فکر باطل - ولو نادانسته - نباشد. آن کسی هم که فرضاً تصوّر غلط یا ایده باطلی را دنبال میکند، لابد چیزهایی در کلماتش هست که آنها حقّ است. بالاخره هر دروغگویی هم یک بار راست میگوید؛ ولو تصادفاً ! این را من قبول دارم؛ اما اینکه ما این را به صورت یک مبنای فکری و فلسفی درآوریم و بگوییم اصلاً حقّ مطلق و باطل مطلقی وجود