یک نکته این است که گفتن این حرفها که مجلس مرکز آراءِ مردم است، مظهر اراده مردم است، اداره کننده حقیقی کشور در سایه قوانین است، یک مرحله است؛ عمل به اینها و تحقّق اینها یک مرحله دیگر است. آنچه ما در جمهوری اسلامی به آن سرافرازیم، این دومی است، و الاّ در همه جای دنیا و در همهی زمانها این حرفها گفته میشود. زمانهای بعد از مشروطیت، در همین کشور ما هم این حرفها بود. میگفتند مجلس، میگفتند قانون، میگفتند انتخاب؛ لیکن میان حقیقت و آنچه که اتّفاق میافتاد و واقعیت امر بود، با آنچه که گفته میشد، فاصلههای زیادی وجود داشت. مردم ما حقیقتاً از دوران مشروطیت تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، حضور خود را در اداره کشور به شکل قانونگذاری تجربه نکرده بودند؛ شاید یک یا دو دوره دو ساله در اوایل کار مجلس شورای ملی - مثلاً دوره دوم، سوم؛ آن هم با مناقشات و خدشههایی - تا حدودی این معانی را با خود داشت؛ اما آنچه بود، حرف بود؛ برروی کاغذ بود؛ در امواج هوا بود، یواش یواش همان هم نبود ! اینطوری است که وقتی انحراف عمیق شود، مردم خودشان را ملزم هم نمیدانند که حتّی در زبان هم نام حقیقت را بیاورند؛ خطر اینجاست. در دوره قبل از پیروزی انقلاب، اینگونه بود.