بیانات سال 78


مایلم یک جمله هم ذکر مصیبت کنم. فردا اربعین سیّدالشهداست. به مناسبت سالگرد امام، ما از جاهای مختلف برسر مزار او گرد آمده‌ایم. تناسب این جمع آمدن و گرد آمدن ما بر سر قبر امام، با اربعین تناسب عجیبی است. در روز اربعین هم، بعد از آن روزهای تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبداللَّه‌الحسین علیه‌السّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. از جمله کسانی که آن روز آمدند، یکی « جابربن عبداللَّه انصاری » است و یکی « عطیةبن سعد عوفی » که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السّلام است. جابربن عبداللَّه از صحابه پیامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علی‌الظّاهر مرد مسنّی بوده است؛ شاید حداقل شصت، هفتاد سال از سنین او - بلکه بیشتر - میگذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت باید بیش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ لیکن « عطیه » از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم « عطیةبن سعد عوفی » علی‌الظّاهر زندگی کرده است. « عطیه » میگوید: وقتی به آن جا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد، سپس قطیفه‌ای به کمر پیچید و قطیفه‌ای هم بردوش انداخت؛

«21»