بیانات سال 78


عزیزان من ! در ایران، در آن دوران چهارده ساله - بخصوص در این سالهای آخر - مبارزان اسلامی احساس تنهایی نمیکردند؛ همیشه احساس میکردند که امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجرای درگذشت فرزندش، یک بُعد دیگر از ابعاد این شخصیت عظیم آشکار شد. خیلیها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن کسانیکه این عظمتها در درون عواطف و در زوایا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خیلی زیاد نیستند. مرد مسنّی در سنین نزدیک به هشتاد سال در آن زمان، وقتی که فرزند فاضل و برجسته‌اش از دنیا رفت - که در واقع پسر او هم یک پسر برجسته و یک فاضل و یک عالم ممتاز و یک امید آینده بود - جمله‌ای که از او نقل شد و شنیده شد، این بود که « مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی است »! او این را مهربانی الهی و لطف پنهانی خدا تلقّی کرد؛ این‌طور فهمید که خدا به او لطف کرده است؛ آن هم لطفی پنهانی ! ببینید چقدر عظمت میخواهد در یک انسان ! این مصیبتها و این سختیها و این شدّتهایی که در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل کوه استواری آنها را تحمّل کرد، ریشه‌اش در همین عظمت روحی است که در مقابل مرگ عزیزی این‌چنین، چنین برخوردی پیدا میکند. بعد هم قضیه تبعید ایشان از عراق و شروع هجرت

«12»