بیانات سال 78


ان‌شاءالله موفّق باشید. همین که گفتید آنها به نام دین، به نام یازهرا، یا به نام همین نامهای مقدّس وارد شدند، به نظر من قدری روی همین نکته، از لحاظ ذهنی کار شود؛ یعنی باید دید که چه انگیزه‌هایی وجود دارد - آدم این‌طور حس میکند - چون من باورم نمی‌آید که یک نفر در اتاق دانشجویی بیاید، بزند و بگوید که تو با زهرا، یا با رهبری دشمنی، پس بگیر - کتک بخور ! من اصلاً باورم نمیشود. چنانچه بتوانیم آن کسانیکه این حرف را زدند، شناسایی کنیم - چون لابد همه‌شان که نگفتند، بعضی گفتند - گمان میکنم بشود در آنها انگیزه دیگری را کشف کرد؛ یعنی همان چیزی که شما الان به آن اشاره میکنید و میگویید « بدبین میشوند » درست است؛ این چیز خیلی مهمّی است. حالا چه کسی کشف کند، یک حرف دیگر است. چه وقت کشف کنند، درست کشف کنند، یا نکنند، آنها بحثهای دیگر است؛ اما حالا برگردیم و همان نگاه دوم به قضیه را در این‌جا پیاده کنید. بگویید ما کاری کنیم که این جوان دانشجو به‌خاطر آن عمل مغرضانه، یا جاهلانه، از دین برنگردد. آن مطلبی که من و شما باید واقعاً در این‌جا احساس کنیم، این است. بله؛ نگذارید از دین برگردد؛ چون این‌طور برگشتن از دین، تلخ‌ترینهاست. من یک وقتهایی در سخنرانیها، مثالهایی برای این قضیه زده‌ام؛ دیگر حالا یک خرده خسته شده‌ام

«17»