جوانشان از دست میرود. الان این اتّفاق افتاده است؛ یعنی دلسوزان و هوشمندان در همان جوامع غربی که عرض کردم، احساس کردهاند که برای آنها چه فاجعهای رخ میدهد. جوانانشان به میزان بسیار زیادی دچار بلاهای اجتماعی مثل اعتیاد و از این قبیل هستند. تعداد بسیار زیادشان دچار هیجانهای گمراه کنندهاند که منجر به قتل و دزدی و غارت و جنایت و شهوترانیهای بسیار زشت میشود. تعداد زیادی هم دچار بیتفاوتیاند؛ در انتخاباتها و در مسائل جمعی شرکت نمیکنند. وقتی از آنها سؤال میپرسند که چرا شرکت نمیکنید، میگویند برایمان اهمیتی ندارد - حالت بیتفاوتی - اینها نشانههای زوال است.
حالا فلان نظریهپردازان صهیونیسم بنشینند و در مجلّات پرتیراژ جهانی خود بنویسند که بههرحال ما امروز یا فردا مالک جهانیم. اینها را نوشتند ! متفکّران سیاسی آمریکایی صریحاً این را میگویند که بشریت چه بخواهد، چه نخواهد، سرنوشت دنیا امروز و فردا در دست ماست؛ حقّ ما هم هست ! این را مینویسند و من خودم این را دیدم. خوب؛ بگویند. واقعیت غیر از این را نشان میدهد؛ چون ابزار پیشرفت، بیش از همه چیز، سلامت عزم و ارادهی انسانی و داشتن یک هدف جمعی است، تا همه به آن هدف توجّه کنند، آن را قلباً بپذیرند و با قدرت به سمت آن هدف حرکت کنند.
این کار از همهی افراد جامعه متوقّع است، اما عمدهترین عامل این حرکت جمعی در هر جامعه، جوانان هستند. ببینید؛ نسل جوان این قدر اهمیت دارد. در کشور خودمان به برکت