کنیم و اهمیت کار خودمان را بهعنوان صاحب نظران دینی و علمای دین، ارزیابىِ تازهتری کنیم.
امروز روزی نیست که ما بهنام دین و از زبان دین بتوانیم سخنی را بگوییم که سست باشد، یا هدفی را ترسیم کنیم که نتوانیم آن را از معارف اسلامی استخراج نماییم، یا در نقطه مقابل نسبت به آنچه که جزو اهداف دینی و مسائل مهمّ فقهی یا کلامی است، بیتفاوت بمانیم. هیچ لزومی ندارد که ما برای پیگیرىِ این راهِ تازه، به چیزی غیر از غیرت علمی متشبّث شویم. اگر ما به همان اندازهای که هر عالمی به آنچه که مورد توجّه علمی اوست، گرایش عالمانه دارد، نسبت به مباحث اسلامی - منهای اعتقاد، ایمان، وظیفه و مسؤولیت دینی - همین غیرت عالمانه و همین احساس وابستگی و تعلّق نسبت به آن چیزی را که برای آن کار علمی میکنیم و به آن اعتقاد علمی داریم، داشته باشیم و تنها انگیزه به حساب بیاوریم برای آنچه که از اسلام میفهمیم و برای اسلام و بهنام اسلام ترویج میکنیم و برای آن حسابِ تازهای باز میکنیم، کافی است.
بلاشک مرکز این توجّهات و تحقیقات علمی، حوزههای علمیه است. نه این که کسانی که خارج از حوزههای علمیهاند، حق ندارند درباره مسائل اسلامی فکر کنند؛ بحثِ حق نیست؛ بحثِ این است که برای این تحقیق، ابزار و وسائل لازم در غیر حوزههای علمیه فراهم نیست. هرکسی حق دارد پزشک شود؛ اما برای پزشک شدن باید به دانشکده پزشکی رفت. نمیشود.