بیانات سال 78


آن است که آن راه، آن خط و آن انگشت نشانه‌ای که به سمتی اشاره میکند، بماند؛ و این ماند؛ تا امروز هم مانده است؛ روز به روز هم توسعه پیدا میکند و جایگیرتر میشود.

یک روز در دو قرنِ اوّلِ این تجدید حیات صنعتی اروپا که به علم روی آورده بودند، تصوّر این شد که دین از دنیا رفت. این تفکّراتی که شما امروز میبیند بعضی از تازه رسیده‌های به میدان فکر و اندیشه و سیاست بر زبان جاری میکنند، اینها حرفهای قرن نوزدهمی فیلسوفان و سیاستمداران اروپاست. آنها خیال میکردند که دین تمام شد ! تجربه آنها این را نشان میداد که دینِ آلوده به خرافات و آمیخته به تاریکیها، در مقابل هجوم علم نتوانست طاقت بیاورد؛ ذوب شد و از بین رفت. اینها تصوّر کردند که دین در میان بشر هر جا هست، مثل همان

چیزی است که آنها نمونه‌اش را در اروپا و در غرب داشتند؛ آن نوع از مسیحیت، آن نوع از دینداری، آن تعصّبات و در عین حال در لابلای همان تعصّبات، فسادهای فراوان ! خیال کردند که دین از بین رفت و مسأله دین در دنیا به‌کلّی حل شد؛ شروع کردند به خیال خودشان گوشه و کنارها را درست و مرتّب کردن؛ از آن اعماق و زوایای بشر، بقای دین را از بین بردن. امروز شما ملاحظه کنید؛ انگیزه دینی، توجّه به دین، توجّه به معنویت، بخصوص توجّه به

«6»