همه مردم کشور دستها را به دعا بلند میکنند که خدا او را شفا دهد؛ مثل اینکه برای بچه خودشان دعا میکنند ! در اینجا وقتی که مسؤول کشور اشاره میکند، مردم در میدانهای خطر وارد میشوند و جانشان را فدا میکنند. این حتی به دمکراسیهای غربی ربطی ندارد، تا چه برسد به نظام دیکتاتوری پرولتاریا ! خودشان میگویند یکی از اصول حتمیشان دیکتاتوری است؛ یعنی انتخابات بیانتخابات ! در طول هفتاد و چند سال حکومت شوروی، تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر، یک انتخابات اتفاق نیفتاده بود؛ ولی ما در ظرف بیستویک سال، بیستویک انتخابات داشتهایم ! آیا اینها با هم قابل مقایسه است ؟ در آنجا زندگی نمایندگان طبقه پرولتاریا زندگی کاخ کرملینی است؛ اما در اینجا ما روی زیلو مینشینیم و افتخار هم میکنیم. در اینجا مسؤولان کشور - آنهایی که بتوانند - همّت و افتخارشان این است که خودشان را به زندگی مردم نزدیک کنند. در نظام شوروی وقتی استالینی سرِ کار بود، تا نمیمرد، هیچ علاج دیگری نداشت ! سی سال حکومت میکرد، تا بالاخره با حادثه یا بیحادثه، یا از زور مصرف مسکرات قویِ روسی میمرد و بعد مثلاً خروشچفی سر کار میآمد؛ بعد هم برژنفی روی کار میآمد؛ برژنف هم بعد از هجده، نوزده