مطلب دوم این است که اصلاحات باید تعریف شود. اولاً برای خود ما که میخواهیم اصلاحات کنیم، تعریف شود و مشخص باشد که میخواهیم چه کار کنیم. ثانیاً برای مردم تعریف شود که منظور ما از اصلاحات چیست، تا هر کسی نتواند به میل خودش اصلاحات را معنا کند. این جزو کارهایی است که مجموعهای از مسؤولان دولتی، دستگاه قضایی و مجلس و غیره میتوانند انجام دهند. باید تعریف مشخّصی از اصلاحات بهوجود بیاید تا ترسیم آن چهره و وضعیتی که ما در نهایتِ جاده اصلاحات میخواهیم به آن برسیم، برای همه - هم مردم، هم مسؤولان - آسان شود و بدانند به کجا میخواهند برسند. اشکال کار آقای گورباچف این بود که عیوب و اشکالات را میدانست؛ اما تصویر روشنی از آنچه که باید انجام گیرد، نداشت؛ اگر هم داشت، مردمش آن تصویر را نمیدانستند. بنابراین اگر تعریف مشخصّی از اصلاحات نشود، الگوهای تحمیلی غلبه خواهد کرد؛ همان اتفاقی که در شوروی افتاد؛ چون نمیدانستند چهکار میخواهند بکنند؛ لذا به سراغ تقلید ناشیانه اصلاحات در الگوها و مدلهای غربی رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه این ضعف را در آنها تشخیص دادند؛ لذا در