بدلى و سکّهى قلب رواج پیدا خواهد کرد و این چیزى است که اتفاقاً امروز متأسّفانه در جامعهى ما مشاهده مىشود. سکّههاى قلب، خیلى هم خوشظاهر؛ اسکناسهاى تقلبى، خیلى هم خوش ظاهر؛ اما غیرقابل تشخیص براى مردم عادى، و بىاعتبار واقعى.
در بازار اندیشهى اسلامى، امروز اینگونه است؛ هرکس از هر گوشهاى پیدا مىشود، راجع به مفاهیم عالى مذهبى و اسلامى و مفاهیم دینى - که فهم آنها، ادراک آنها، تشخیص آنها، به مایههاى علمى در منابع دین احتیاج دارد و اینها آن مایهها را ندارند - اظهار نظر مىکند و از خود حرف در مىآورد: اسلام اینطور مىگوید، اسلام آنطور مىگوید ! در پاى آن صحبت و پاى آن منبر، کسى هم نیست از او بپرسد این اسلامى که شما مىگویید، کجا این حرف را مىزند. همهى مفاهیم بشرى را هم از نظر اسلام معنا مىکنند - آزادى را معنا مىکنند، انسانیت را معنا مىکنند، حقوق بشر را معنا مىکنند، عدالت را معنا مىکنند - معلوم هم نیست مستندشان کجاست؛ کدام اسلام !؟