این دنیای جدید بیخبر و بیاطّلاع میمانند، یا به آن بیاعتنایی میکنند؛ لذا جوان احساس تنهایی و غربت میکند. من مایلم این مطالب را بزرگترها بشنوند، مورد توجّه قرار دهند و دوره جوانىِ خودشان را به یاد آورند. ثالثاً جوان در دوره جوانی - چه اوایل بلوغ و چه بعدها - با مجهولات زیادی روبهرو میشود. مسائل جدیدی برای او مطرح میشود که سؤالانگیز است. در ذهن او شبههها و استفهامهایی بهوجود میآید که مایل است به این شبههها و سؤالها و استفهامها پاسخ داده شود؛ که در بسیاری از موارد، پاسخِ بهنگام و دلنشین داده نمیشود؛ لذا جوان احساس خلأ و ابهام میکند. رابعاً جوان احساس میکند در وجود او انرژیهای متراکمی وجود دارد و تواناییهایی را هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ فکری و ذهنی در خود احساس میکند. حقیقتاً هم تواناییهایی که در جوان هست، میتواند معجزه کند؛ میتواند کوهها را جابهجا کند؛ اما جوان احساس میکند که از این نیروها و از این انرژی متراکم و از این تواناییهای او بهرهبرداری نمیشود؛ لذا احساس بیهودگی و اهمال میکند. خامساً جوان برای اولینبار با دنیای بزرگی در دوره جوانی مواجه میشود که این دنیا را تجربه نکرده و از