بیانات سال 79


در خود اروپا، از این‌گونه ملتها هستند. این تقسیم دوگانه است؛ یک بخش، قدرتهای سلطه‌گرند که در کشورهایی حکومت میکنند؛ یک بخش، سلطه‌پذیرند. من نمیخواهم بگویم همه کسانی که سلطه‌گر نیستند، سلطه‌پذیرند؛ نه، کشورهایی هستند که سعیشان بر این است که سلطه‌پذیری نکنند و سلطه سلطه‌گران را نپذیرند؛ اما اگر بتوانند، بیشتر در جنبه اقتصادی از تسلّط بیگانه فرار میکنند؛ یا اگر بتوانند، در جنبه سیاسی از تسلط بیگانگان میگریزند؛ اما در جنبه فرهنگی، سلطه سلطه‌گران را پذیرفته‌اند. این واقعیتی است که باید انسان آن را درست درک کند. با انکار واقعیتها هیچ‌کس نمیتواند به نتیجه برسد.

من به شما عرض کنم: تسلّط فرهنگی از تسلّط اقتصادی و از تسلّط سیاسی هم خطرناکتر است. چرا ؟ چون وقتی یک ملت بر ملت دیگر تسلّط فرهنگی پیدا کرد، هویّت ملتی که زیر سلطه است، از بین میرود. شما فرض کنید یک انسان اصیلِ نجیبِ خانواده‌داری که دارای نیاکان و خانواده بسیار باشرافتی است. اگر کسی بخواهد از او نوکری بگیرد، به آسانی نمیتواند؛ چون او به شرافت خانوادگی خود متّکی است و حاضر نیست کارهای پست انجام دهد. راه این‌که بتوانند او را به کارهای پست وادار کنند و از او نوکرىِ بیمزد و منّت بگیرند،

«7»