بیانات سال 79


دانشگاه و دانشجو، به مراتب جرم کمتری از ترویج تفکّرات اسلامىِ انقلابی داشت ! من میدیدم گاهی که میخواستیم مثلاً جزوه یا کتابی منتشر کنیم، در مراکز سانسور و مراقبت، با چه موانعی مواجه میشد و واقعاً به چاپ نمیرسید. اگر هم یک وقت به شکلی ممکن بود این جزوه‌ها و کتابها چاپ شوند و از زیر دستشان در بروند، مگر کتاب‌فروش‌ها جرأت میکردند اینها را در پیشخوان مغازه‌ی خود بگذارند ؟! در همان حال، پیشخوانهای کتابفروشیها از این جزوه‌های مارکسیستی پُر بود ! این وضعیت در تهران بدتر از همه جا بود؛ اما در مشهد هم دیده میشد. نزدیک مسجدی که بنده در آن‌جا نماز میخواندم و سخنرانی میکردم، یک جلوخان وجود داشت. یک روز از آن‌جا عبور میکردم، دیدم شاید حدود هفت، هشت جلد کتاب مارکسیستىِ صد صفحه‌ای، صدوپنجاه صفحه‌ای و دویست صفحه‌ای در معرض فروش گذاشته شده است. آن کتابها را از روی جلوخان جمع کردم و خریدم تا به دوستان نشان دهم که وضعیت این‌طوری است.

«9»