بیانات سال 79


منجر شد، همین بود. روایتی که میخوانم، روایتِ تکان دهنده و عجیبی است. میفرماید: « لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلّطنّ الله علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم »؛ ( ۱۲ ) باید امر به معروف و نهی از منکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‌ها را بر شما مسلّط میکند؛ یعنی زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حَجّاج بن یوسف خواهد افتاد ! همان کوفه‌ای که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آن‌جا امر و نهی میکرد و در مسجدش خطبه میخواند، به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر، به مرور به جایی رسید که حَجّاج‌بن‌یوسف ثقفی آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد ! حَجّاج چه کسی بود ؟ حَجّاج کسی بود که خون یک انسان در نظر او،

«15»