اگر توفیقی هم پیش آمده است - توفیق، یعنی جور شدن امکانات، پیش آمدن امکانات؛ چون گاهی انسان همهی هنرها را هم به خرج میدهد امّا امکانات جور نمیشود، توفیق پیش نمیآید - باز متعلّق به خدا است، صُنع الله است؛ [ اگر ] اینها را انسان بداند - به حقیقت دانستن و عَن ظهر القلب ( ۴ )- همین که انسان بداند این نعمت مال خدا است و « من » وجود ندارد، پایهی اوّل شکر است. این خُیَلاء ( ۵ ) است، تصوّر باطل است که انسان گمان کند که او است که با هنر خودش این موفّقیّت را، این امکان را، این پول را، این مقام را، این وجهه را، این محبوبیّت را، این علم را، به دست آورده است؛ نخیر، از خدا است. این پایهی اوّل شکر. و پایهی بعد که حالا آن را قبلاً در این روایت ذکر کردهاند، [ اینکه ] نعمت را بشناسد؛ شناختن نعمت. بعضی انسانها - که خود ماها هم از این قبیل هستیم - از بسیاری از نِعَم الهی غافلیم، غفلت داریم. مهمترین نیازهای ما که در زندگی روزمرّه و عادیمان برآورده میشود، نعمتهای بزرگ خدا است: گرسنه میشوید، یک لقمه نان در دهانتان میگذارید، میجَوید، فرو میدهید؛ خب این چیز کمی نیست، خیلی از امکانات دست به دست هم دادهاند که شما میتوانید این