بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
عزیزان من ! خیلی خوش آمدید. اوّلاً از اینکه مجدّداً توفیق پیدا کردم تا با شما دانشجویان و برخی از اساتید عزیز ملاقات کنم؛ ثانیاً از اینکه موفّق شدم این وقت را برای پاسخ به سؤالات روز سهشنبهی هفتهی گذشته بگذارم، بسیار خوشحالم. البته آن روز تصمیم جدّی داشتم که بعد از نماز بیایم و - همانطور که گفته بودم - به سؤالات جواب بدهم؛ منتها دوستان طبق تشخیصِ خودشان به این نتیجه رسیده بودند که زمان، طولانی شده و چون من از ساعت ۹ به دانشگاه آمده بودم، فکر کرده بودند که ممکن است بنده خسته شده باشم. غرض؛ از روی دلسوزی و محبّت مانع از این شدند که من بیایم پاسخ بدهم؛ ولی آن روز من حقیقتاً هیچ احساس خستگی نمیکردم. بههرحال نتوانستم به آن وعدهای که در آنجا به شما داده بودم، عمل کنم. خدا را شکر میکنم که امروز فرصتی فراهم شد تا به این وعده عمل شود.
سؤالهایی را که عزیزان در آن جلسه داده بودند، در اینجا دوستان ما نگاه کردند. بعضی از نوشتهها اظهار محبّت به من است؛ در تعداد بسیار کمی هم پارهای درخواستهای شخصی و