ارزش اول، ایمان است. مردم از هُرهُری مسلکی و بیبندوباری و بیایمانی بیزار و ناراضی بودند و میخواستند دلشان به ایمانی قرص باشد. ارزش بعدی، عدالت است. مردم میدیدند که جامعه، جامعه غیرعادلانهای است. بیدریغ از بالا تا پایین ظلم میکردند؛ خودشان هم به خودشان ظلم میکردند. در داخل رژیم طاغوت، آنجا هم نسبت به همدیگر ظلم و بیعدالتی روا میداشتند؛ به مردم هم بینهایت ظلم میشد. در قضاوت ظلم میشد، در تقسیم ثروت ظلم میشد، در کار ظلم میشد، به شهرهای دور دست ظلم میشد، به آدمهای ضعیف ظلم میشد. همه جا ظلم محسوس بود و انسان با پوست و گوشتِ خودش ظلم را حس میکرد. مردم به دنبال عدالت و رفع شکاف طبقاتی و رفع فقر بودند. این هم یکی از ارزشهایی بود که مردم دنبالش بودند. این مقوله دیگری غیر از عدالت است. در جامعه، کسی یا مجموعهای در اوج غنا و برخورداری؛ اما یک عدّه دیگر از اوّلیات زندگی محروم. این چیزی است که هرکسی از آن مشمئز میشود و آن را نمیپسندد. مردم به دنبال رفع شکاف طبقاتی و نزدیک کردن فاصلهها بودند. ما مثل کمونیستها ادّعا نمیکردیم که همه بیایند نانخور دولت شوند و ما به همه حقوق مساوی بدهیم؛ نه. اما شکاف طبقاتی به این صورت و با این عمق، برای مردم و انقلابیون مسلمان و برای رهبر آنها قابل قبول نبود.