اندیشه، لُخت و بیهویّت است و متّکی به فکری نیست. اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحی میکنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ اینطوری بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر بهکلّی متفاوت خواهد بود. بههرحال این تعهّد، لازم است. هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم. نمیتوان رها و یله و بیهوا و با انگیزههای روزبهروز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجی که در هنرمند وجود دارد - هنرمند بهجت ویژهای دارد که با شادیهای معمولی فرق دارد و در غیرهنرمند اصلاً دیده نمیشود - در صورتی حقیقتاً به وجود خواهد آمد که بداند دنبال چه چیزی میرود و چه کار میخواهد بکند، تا با هنرمندىِ خودش احساس رضایت و بهجت کند که آن کار را انجام میدهد. در این صورت باید اخلاق انسانی، فضیلتها و معارف والای دینی و الهی مورد توجّه باشند. نکته دیگری که آن را یادداشت کردهام و در بیانات آقایان هم مطرح شده بود، بحث هنر دینی است. من میخواهم این را عرض کنم که هنر دینی بههیچوجه به معنای قشریگری و تظاهر ریاکارانهی دینی نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینی به وجود نمیآید. ای بسا هنری صددرصد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیردینی استفاده شده باشد. نباید تصوّر کرد که هنر دینی آن است که حتماً یک