اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنری ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالی و تعالیبخش و پیشبرنده و فضیلتساز پُر کرد و انباشت. آن چیزی که دغدغه برخی آدمهای دلسوز در زمینه مسائل هنری است، این است که ما به بهانه آزادی تخیّل یا آزادی هنری، فضیلتسوزی و هتک اخلاق نکنیم. این بسیار مهمّ است. بنابراین هنرِ متعهّد یک واژه درست است. هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهّد بداند. آن حقیقت چیست ؟ اینکه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درک ظریف هنری کیفیّت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفاً یک هنرمند نیست؛ بلکه معارف بلندی نیز در کلمات او وجود دارد. این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمیآید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفی و فکری لازم دارد. باید متّکا یا نقطه عزیمت و خاستگاهی از اندیشه والا، این درک هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی کند. البته همه در یک سطح نیستند؛ توقّع هم نیست که چنین باشند. این در مورد همهی رشتههای هنری صادق است. شما از معماری بگیرید تا نقاشی و طرّاحی و مجسمهسازی و تا کارهای سینما و تئاتر و شعر و موسیقی و بقیه رشتههای هنری؛ همین معنا در آنها وجود دارد. یک وقت شما معماری را میبینید که اندیشهای دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ