المعاهدة »؛ به من خبر رسیده است که مردان غارتگر آن گروه، وارد خانههایی میشدند که زنان مسلمان یا زنان یهودی و مسیحی و مجوسی - معاهد - در این خانهها بودند. برای امیرالمؤمنین فرقی نمیکند زنی که مورد تهاجم قرار گرفته، اهل کتاب است - یهودیّه است یا مسیحیّه است یا مجوسیّه است - یا زن مسلمان است. با یک زبان از اینها یاد میکند. « فینتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها »؛ آن فرد مهاجم میآمد گوشواره و دستبند و سینهبند و طلاها و خلخالهای زنان را بیرون میکشید؛ « ما تمتنع منه الّا بالاسترجاع و الاسترحام »؛ که این زن مسلمان یا غیرمسلمان، در مقابل این مهاجم، هیچ وسیله دفاعی جز التماس کردن نداشت. امیرالمؤمنین بعد میفرماید: « فلو انّ امرأً مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما »؛ اگر یک انسان مسلمان از تأسّف و غصّه این حادثه بمیرد، نباید او را ملامت کرد؛ « بل کان به عندی جدیرا »؛ به نظر من شایسته است که هر غیرتمندی، از چنین حوادثی دق کند و بمیرد ! به مالک اشتر در آن نامه معروف [1] مینویسد که با مردم چنین باش، چنان باش و مثل گرگ درندهای به جان آنها نیفت. دنبالش این را میگوید: « فانّهم صنفان »؛ مردم دو دستهاند: « امّا اخ لک فی الدّین و اما نظیر لک فی الخلق »؛ یا برادر دینی تو هستند و یا در انسانیّت،