تازهپای آن روز بود و هم احساس مسؤولیت سنگین خودِ او. البته امیرالمؤمنین یک هزارم از این مسؤولیت را نیز کم نگذاشت. آن هنگام که در محراب عبادت، بر فرق مبارک امیرالمؤمنین شمشیر فرود آمد، جملهای که از آن حضرت شنیده شد - آنطور که در کتابها نقل شده است - این بود: « بسم اللَّه و باللَّه و علی ملّة رسولاللَّه فزت و ربّ الکعبة »؛ به نام خدا، برای خدا، در راه خدا؛ و به پروردگار کعبه، من پیروز و فائز و موفّق شدم. آن شب عظیم که برای همه مردم مسلمان عزا و مصیبت شد، برای امیرالمؤمنین، شب پیروزی و شادی و موفقیّت شد. خود حضرت هم در انتظار بود. علیالظّاهر آن شب، شب جمعه بوده است. البته در بعضی از روایتها این است که شب نوزدهم، شب جمعه بوده است؛ اما در بعضی دیگر از روایتها این است که شب بیستویکم، شب جمعه بوده است. آن شب در خانه امّکلثوم، آن بزرگوار افطار را به همان کیفیّتی که شنیدهاید، صرف کرد. افطارِ با نان و نمک - یعنی در واقع نان خالی - شیر را از سر سفره برداشت و با نان خالی، آن شب افطار کرد. شب را تا صبح به عبادت گذرانید. قبل از اذان صبح وارد مسجد شد و مردم را که در گوشه و کنار مسجد متفرقاً خوابیده بودند، بیدار کرد؛ اذان گفت و وارد محراب عبادت شد. در وسط نماز، ناگهان فریاد منادی بلند شد: « تهدّمت واللَّه ارکان الهدی »؛ پایههای هدایت ویران شد. حتماً مردمِ آن وقت میفهمیدند که ویران شدن پایههای هدایت یعنی چه؛ اما آنگونه که