عنصر سوم، خوی استکباری طرف مقابل است. امریکا احتیاج دارد به اینکه در سطح دنیا، دولت و حکومت و کشوری وجود نداشته باشد که عملاً ابرقدرتىِ او را زیر سؤال ببرد. این برای نظم نوینی که تعریف و تصویر کردند، لازم است. نمیتواند ملتی را که از تهدیدش نمیترسد، از تطمیعش فریب نمیخورد و دنبال سیاستهای دیکته شدهاش راه نمیافتد، سیاست مستقلی دارد، قیمومیت و آقابالاسری او را نمیپذیرد، تحمّل کند. عنصر دیگری که در این قضیه و تهدید تأثیر حتمی دارد، مشکلاتی است که طرف مقابل دچار آن است. نباید تصوّر کرد که امریکاییها از سر سیری و بینیازی دنیا را تهدید میکنند، نه؛ اینطور نیست. مشکلات داخلی هست، رکود اقتصادی هست، تهدیدهای جدّی علیه حکومت صهیونیستی در فلسطین اشغالی هست - که سرنوشت این حکومت بسیار مرتبط و نزدیک به سرنوشت امریکاست - رونق دادن به وضع اقتصادی کشور از طریق معامله سلاح بین کمپانیها و دولت امریکا هست. اینها مسایل بسیار مهمی است که آنها را وادار میکند به اینکه چنین موضعی بگیرند، تا مشکلات داخلی را بپوشانند. در این سخنرانىِ کنگره، رئیس جمهور امریکا به مردم وعده میدهد که مالیاتها را کم میکند و برای هر کلاس یک معلم کارآمد میگذارد. اینها مشکلات آنهاست. از این بالاتر، مشکلات اخلاقی است؛ مشکلات درونی است؛ توسعه روزافزون خشونت است؛ توسعه روزافزون