نقل شده است بعد از آنکه امام سجاد علیهالسّلام پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت - شاید از آن وقتی که این کاروان از مدینه بیرون رفت و دوباره برگشت ده، یازده ماه فاصله شده بود - یک نفر خدمت ایشان آمدو عرض کرد: یابنرسولاللَّه ! دیدید رفتید، چه شد ! راست هم میگفت؛ این کاروان در حالی رفته بود که حسینبنعلی علیهالسّلام، خورشید درخشان اهلبیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسولاللَّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازی رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین - عباس و دیگران - فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنیهاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد - امام سجّاد ( علیهالسّلام ) - در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیدهاند؛ امام حسین نبود، علیاکبر نبود، حتی کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجّاد علیهالسّلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمیرفتیم، چه میشد ! بله، اگر نمیرفتند، جسمها زنده میماند، اما حقیقت نابود میشد؛ روح ذوب میشد؛ وجدانها پایمال میشد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم میشد و حتی نام اسلام هم نمیماند. در دوران ما حرکت انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این راه بود. کسانی که این حرکت را شروع کردند، ممکن بود در ذهنشان بگذرد که یک روزی بتوانند حکومت و نظامِ مورد نظر خود را تشکیل دهند؛