بیانات سال 80


خیال این‌که در فلان مسابقه رتبه بالایی به دست آورده است، به آن‌جا برود؛ به امید آن‌که قدرش را میدانند ! نه آقا، آن‌جا تا وقتی میتوانی برای آنها کار کنی، از تو کار میکشند؛ شیره‌ات را میکشند و چیزی هم به تو نمیدهند. آخرش هم در خانه خودت نیستی؛ بیگانه و غریبه‌ای ! یک روز هم ممکن است جوانان آن کشور مست شوند و بر سرت بریزند و بگویند تو بیگانه‌ای؛ میخواهیم تو را بیرون کنیم ! بنابراین اگر آن پیگیری صورت گیرد، کسی رغبت نمیکند از ایران عزیزش، از خانه خودش و از این میدان عظیم کار و مجاهدت دل بکَند. این همه جوان وارد بازار کار میشوند - کار علمی، کار صنعتی، کار کشاورزی، کار خدماتی، تولید و ابتکار - و یک کشورِ از همه جهت کامل را به وجود می‌آورند. این نتیجه آن برنامه‌ریزی خواهد بود. اگر این عزم ملی به وجود آید و این برنامه‌ریزی صورت گیرد، چشم‌انداز این است. جوانی هم که آن روز تازه وارد محوطه درس و بحث میشود، آن چشم‌انداز را میبیند؛ با شوق و رغبت درس میخواند و رتبه علم را در کشور بالا می‌برد.

اما جانب منفی قضیه. اگر به این مسأله نپردازند، اگر به برنامه‌ریزىِ لازم فکر نکنند و برای نسلی که از راه میرسد، در جامعه جا باز نکنند، چه پیش می‌آید ؟ یک لشکر بیکار و بیتوان روی دست ملت میماند. نه احساس امیدی، نه احساس شوق و شوری، نه آینده‌ای، نه زبانی برای ابراز غرور نسبت به میهن خود و نه اصلاً غروری. البته این کمترینش

«11»