بعد، تدبیر و سیاست اداره آن نظام را طرّاحی کرد. وقتی انسان نگاه میکند و میبیند قدم به قدم، مدبّرانه و هوشیارانه پیش رفته است، میفهمد که پشت سر آن عزم و تصمیم قوی و قاطع، چه اندیشه و فکر و محاسبه دقیقی قرار گرفته است که علیالظّاهر جز با وحی الهی ممکن نیست. امروز هم کسانی که بخواهند اوضاع آن ده سال را قدم به قدم دنبال کنند، چیزی نمیفهمند. اگر انسان هر واقعهای را جداگانه حساب کند، چیزی ملتفت نمیشود؛ باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است؛ چطور همه این کارها مدبّرانه، هوشیارانه و با محاسبه صحیح انجام گرفته است. اوّل، ایجاد وحدت است. همه مردم مدینه که مسلمان نشدند؛ اکثراً مسلمان شدند و تعداد بسیار کمی هم نامسلمان ماندند. علاوه بر اینها، سه قبیله مهمّ یهودی - قبیله بنیقینقاع، قبیله بنیالنضیر و قبیله بنیقریظه - در مدینه ساکن بودند؛ یعنی در قلعههای اختصاصىِ خودشان که تقریباً به مدینه چسبیده بود: زندگی میکردند. آمدنِ اینها به مدینه به صد سال، دویست سال قبل از آن برمیگشت و اینکه چرا آمده بودند، خودش داستان طولانی و مفصّلی دارد. در زمانی که پیغمبر اکرم وارد مدینه شد، خصوصیّت این یهودیها در دو، سه چیز بود: یکی این بود که ثروت اصلىِ مدینه، بهترین مزارع کشاورزی، بهترین تجارتهای سودده و سودبخشترین صنایع - ساخت طلاآلات و امثال این چیزها - در اختیارشان بود. بیشتر مردم مدینه در موارد نیاز