البته موانعی هم سرِ راهِ دولت و سرِ راهِ هر کار سازندهای وجود دارد؛ کمااینکه از اوّل انقلاب تا امروز موانعی سرِ راهِ کلّ نظام وجود داشته است. موانع نباید کسی را بترساند. هنر مدیریّت همین است که از موانع عبور کند. موانع نه باید انسان را متوقّف کند - فضلاً از اینکه به قهقرا بکشاند و به عقب برگرداند - نه باید انسان را مأیوس نماید و بگوید چون در مقابل ما این مانع بهوجود آمد، پس نمیشود جلو رفت. نه؛ باید مانع را از بین برد یا از مانع عبور کرد یا یک راه غیرمواجه با مانع جستجو نمود. نباید مانع را بزرگ کرد و گفت نمیشود کار کنیم. نه؛ باید کار و تلاش کرد. به نظر من اصلِ قضیه این است که ما اگر در کار خود احساس مسؤولیت داشته باشیم و کار را بر مبانی منطقی استوار کنیم، چنانچه نقصی هم در کار به وجود آید، علاوه بر اینکه خدای متعال ما را مؤاخذه نخواهد کرد - چون « ﴿لا یکلّف اللَّه نفساً الّا وسعها ﴾ »[1] - مردم هم ما را مؤاخذه نخواهند کرد؛ مردم هم خلاف توقّعشان نخواهد بود. ما باید تلاش خود را بکنیم و کار را بر پایه منطقی استوار سازیم. وقتی میگوییم پایه منطقی، معنایش این نیست که حتماً و صددرصد درست است؛ نه، ممکن است منطق ما درست هم نباشد؛ اما باید تلاشمان را برای