همه اینها در ذیل کلمه انقلاب وجود دارد. در عرصه سیاسی، انقلاب تازهترین و جذّابترین سخن را نه فقط برای ملت ایران که برای بشریّت دارد. بعضی کسان خیال میکنند اصطلاحات و تعبیرات معرفتىِ فراهمآمده در اردوگاهِ به اصطلاح لیبرال دمکراسی غرب که وارد کشور میشود، سوغاتهای جدید و حرفهای تازهای است که انقلاب آنها را نشنیده است و حالا باید انقلاب و انقلابیّون این حرفها را بشنوند؛ این خطاست. انقلاب در خلأ متولّد نشد. انقلاب اسلامی و این کتاب قطور معرفتی وقتی تدوین شد که همه این حرفها در دنیا بود؛ هم حرف و هم تجسّم و عینیّتش وجود داشت. علاوه بر اردوگاه غرب و اردوگاهی که رأس آن امریکاست و مردم امروز از روش و سیاست امریکا به باطنِ آنچه در آن اردوگاه است - تعابیر معرفتی و مکتب معرفتی - پی میبرند، آن روز دستگاه وسیع دیگری به اسم مارکسیزم و کمونیزم و سوسیالیزم وجود داشت که داعیه آن خیلی بیشتر از لیبرالهای غربی بود. هرچه هم از مبانىِ بایدهای اسلامی و بایدهای سیاسی یا معرفتی اسلام میگفتیم، اینها میگفتند: « باید چیست ؟ ما باید نداریم. مارکسیزم علم است؛ شما میگویید باید بشود !؟ ما میگوییم چه بخواهید، چه نخواهید، میشود .» تعبیر آنها از مسائل مارکسیستی، این بود؛ اینقدر آن را مسلّم میدانستند. در طول صد سال و یا بیشتر، نشسته بودند کلمه کلمه چیزهایی را که باید پشت سر هم بیاید تا نظام سوسیالیستی و بعد نظام کمونیستی در دنیا به وجود آید،