فاصلهها خیلی زیاد است؛ اما جهتگیری را میشود انتخاب کرد؛ یعنی ما باید خودمان را به آن سمت و به آن هدفی که او نشان میداد، نزدیک کنیم - هر کسی به قدر توان خود؛ هر کسی بر حسب اقتضای زمان خود - چون راه همان راه و هدف همان هدف است. این نکته بسیار مهمّی است. شاید در طول دوازده، سیزده قرن، در همین دنیای اسلام، حکومتهایی سرِ کار آمدند که اسم پیغمبر اکرم را با عظمت میآوردند و خودشان را خلیفه پیغمبر میدانستند. اگر کسی میگفت شما خلیفه پیغمبر نیستید، حاضر بودند حتّی او را به قتل برسانند. میگفتند ما خلیفه پیغمبریم. از خلفای بنیامیّه بگیرید تا خلفای بنیعبّاس که حدود پانصد، ششصد سال حکومت کردند، تا خلفای فاطمی در مصر و شمال آفریقا؛ بعد هم خلفای عثمانی که تا همین جنگ بینالملل اوّل در آسیای صغیر - یعنی ترکیه فعلی - حکومت میکردند و مرکز حکومتشان آن جا بود و همه این کشورهای عربی هم تقریباً تحت حکومت آنها بودند، همگی خود را خلیفه پیغمبر میخواندند. بعضی از آنها از این هم قدم بالاتر میگذاشتند و میگفتند خلیفةاللَّه: ما خلیفه خداییم؛ جانشین خداییم ! این اسمشان بود؛ اما عملشان چه بود ؟ عملشان، عمل به همان رسوم حکومتهای پادشاهىِ ستمگرانهای بود که قبل از آنها هم در دنیا بود؛ در زمان آنها هم در نقاط دیگر دنیا بود؛ بعد از آنها هم تا امروز در همه جای دنیا چنین حکومتهایی بوده است. اسم، خلافت پیغمبر بود، اما