بیانات سال 81


گوناگونی دارد. یک بُعد بسیار زشت و بد آن این است که بیگانگانی میخواهند بیایند از ثروت ملىِ انسانىِ یک کشور سوء استفاده کنند. کشوری انسانهایی را پرورش دهد و استعدادهایی را - با همه عوامل به وجود آورنده استعدادهای درخشان - به وجود آورد و به قول دوستمان این را در طبق اخلاص بگذارد و به دیگران بدهد؛ دیگران هم بیایند با صرف پول - که غالباً زحمت دیگری هم نمیکشند - این ثروت را به ثَمَن بَخْس از این ملت بگیرند و او را محروم کنند؛ این، بُعد بسیار بد و دردناک قضیه است.

بُعد دیگری هم وجود دارد که البته به این بدی نیست؛ اما آن هم فینفسه خوب نیست. آن این است که جوان نخبه‌ای احساس کند که در محیط خارج از کشور، زندگی به او راحت‌تر و خوشتر میگذرد و دغدغه‌اش کمتر است؛ شغل بهتری پیدا میکند و امکانات تحصیلىِ بهتری دارد. بنابراین، این‌جا را رها کند و برود. این هم بُعدی از ابعادِ نامطلوب این کار است.

بُعد دیگری در این کار وجود دارد و آن، عشقِ به علم است. من یکی دو سال پیش از این به جماعتی از جوانان که این‌جا بودند، در خصوص رفتنِ نخبگان به خارج از کشور گفتم: میشود اسم این را مهاجرت نخبگان برای تکمیل خود و استفاده از امکانات موجود دنیا گذاشت؛

«4»