بیانات سال 81


قطعی دارد؛ یعنی محیط فضیلت انسانی، محیط رحم و مروّت و محیط عدالت. آنچه مردمِ آن روز کم داشتند، عدالت بود؛ این بود که ضعیف زیرِ دست و پای قوی لگد مال نشود؛ این بود که خیراتِ روی زمین در دست یک عدّه از افراد خاص و قدرتمند متمرکز نشود و دیگران از آن محروم بمانند. دردهای بزرگ بشر اینها بود. زیر نام حکومت ساسانی هم که بود، همین بود؛ زیر نام امپراتوری روم هم که بود، همین بود؛ منتها هر کدام به شکلی. در حجازِ آن روز هم که زندگی بدوی وجود داشت، به شکل دیگری بود. بعثت اسلامی، در مقابل همه اینها ظهور و طلوع کرد. این بعثت، مخصوص آن مجموعه نبود؛ متعلّق به همه بشر بود: « ان هو الّا ذکرٌ للعالمین ».[1] پیغمبر توانست در مقابل آن واقعیت تلخ بایستد و آن را دگرگون کند. پیغمبر توانست در دیوارهای بیعدالتی و نابسامانىِ بشری، شکافهای عمیق به وجود آورد؛ بعضی از آنها را فرو ریزد و بعضی از آنها را آماده فرو ریختن کند. پیغمبر سخت‌ترین و دشوارترین واقعیتها را در مقابل خود داشت. وقتی زشتی و نابسامانی و فساد، مجهّز به قدرت و شمشیر و اراده و سیاست هم بشود، خطر عظیمی برای بشریت است.

امروز بشرِ قرن بیست و یکم با همه داعیه‌ها، براثر بعضی از ضعفهایی که نشان داده میشود، به این سمت حرکت میکند که قدرت یا مجموعه

  1. 1. ص: ۸۷

«2»