که آنها مثل چاپخانه باشند؛ یعنی شما مطلب را تولید کنید، حروفچینی و صفحهآرایی را هم خودتان بکنید و بدهید آنها برایتان چاپ و توزیع کنند. سعی کنید کارها اینطور از آب در آید تا آنها مجبور نباشند برای چاپ یک کتاب دینی به سراغ عوامزدگی و عوامگرایی بروند و مثلاً یک کتاب پُرفروشِ کممایه را پخش کنند. برگشتیم به مسأله اوّل که انجمن قلم باید حفظ شود. من با این چشم به این مجموعه نگاه میکنم ... م. بله؛ من با اینچشم به این انجمن و امثال آن و به شما دوستان نگاه میکنم. بعضی از شما را از نزدیک و با خاطرههای خیلی خوش میشناسم. اسم بعضی را شنیده یا کارهایشان را خوانده و دیدهام. اغلب شما را میشناسم و حقیقتاً به جمع شما اعتقاد دارم و به این معنا اعتقاد دارم که میدانم شما برای این کار صلاحیت و قدرت دارید: شما هم صلاحیت روحی و فکری و هم صلاحیت کاری دارید. بسماللَّه ! وارد شوید و این کارها را بکنید و اصلاً تشکّل را براین اساس پیش ببرید. کار یک مجموعه هر چه تندتر و پُرمعناتر باشد، ماندگارتر خواهد شد. اصلاً سازمانهای بشری با کار زندهاند. مثلاً اگر شما به یک یگان نظامی، تحرّک و برنامه و دستور ندهید، یک ماه که در یکجا بماند به خودی خود منحل میشود. لازم نیست کسی آن را منحل کند؛ به خودی خود منحل میشود ! قدرت و نفوذ فرماندهی در سراسر تمام اجزای این مجموعه است که آنها را به حرکت و نشاط در میآورد و حیات جمعیشان را حفظ میکند. شما این کار را بکنید؛ یعنی در این